از بچگی اسمشو شنیده بودم اما نه دیده بودمش ، نه در بارش خوانده بودم . یه روز علاقهمند شدم بیشتر دربارش بدونم ، منم که تو کار تحقیق ! افتادم دنبالش ، اینور و اونور تحقیق کردم . نمی دونم چی شد ، خواسته یا ناخواسته ، انگار منو اونجا دعوت کرده بودن چشمامو باز کردم دیدم تو یک مراسمم که دارن از میم میگن ، تازه بود که فهمیدم ، میم شخصیتی است که عاشقای زیادی داره ، تقریباً همه عاشقاش ندیده عاشقش شده بودند . تو اون مراسم همه عاشقاش جمع شده بودند نمی دونم از حسودی بود یا یه حس غریب ، در هر حال من عاشق میم شدم ، عاشق میم.
آره من عاشق شده بودم ، عاشق کسی که تا حالا ندیدمش ،از اون وقت بود که راه افتادم دنبال سایش !!! اون می رفت، منم می رفتم ، اون دنبال کارش و سرنوشت عاشقاش، منم دنبال اون!
نمی دونم ! کسی اگه بخواد کسی رو عاشق خودش کنه یه اشوه یه ناز یه نشونی از خودش بروز میده ، آخه چطور ممکن آدم ندیده عاشق بشه ؟!
آخه میدونید عاشقی بددردیُه !!
یکی نیست به میم بگه آخه اگه منو دوست نداشتی چرا عاشقم کردی؟!
راستی میگن میم تو یکی از این جمعه ها می آید . تو رو خدا اگه نشونی از میم پیدا کردید کوتاهی نکنید به من هم بگید .
قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم یکی باز کم است
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است عرق شرم زمین است ، که سرباز کم است
«التماس دعا»